کشکولک من

یک نکته از هزاران: نکته نکته هایی از این طرف و آن طرف

یک نکته از هزاران: نکته نکته هایی از این طرف و آن طرف

کشکولک من

هر اولی را پایانی است
مهم این است که چگونه آغازت را به پایان برسانی
اگر با هوالاول و الاخر ،در ظاهر و باطنت همراه باشی
امید عاقبت به خیری در تو میباشد
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
بحق محمد و آله الطاهرین

این یک کُشَیکَل میباشد (یعنی مُصغَّر کشکول یا تو بگو همان کشکولک)
یکی از سنت های علمای گذشته ما نوشتن کشکول بوده است
که شاید معروفترین آن ها کشکول جناب شیخ بهایی علیه الرحمه است
در کشکول بیشتر سخنان و نکات زیبایی که از این طرف و آن طرف به دست می آمده نوشته می شده است
و کمتر در آن ها نوشته های خود صاحب کشکول وجود دارد
در این کشکولک هم سعی بر آن است که نوشته های بنده حتی الامکان وجود نداشته باشد
و نوشته های خود را در وبلاگی دیگر بارگذاری خواهم کرد

۱۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

یا صاحب الزمان

یا أبانا


گر طبیبانه بیایی به سر بالینم

به دو عالم ندهم لذت بیماری را


چقدر من ازتون دور شدم

چقدر دلم برای درد و دل کردن باهاتون تنگ شده

یاد آن شب بخیر

ایکاش...

خوشه چین

ای که به عشقت اسیر خیل بنی آدمند

سوختگان غمت ، با غم دل خرمند


هر که غمت را خرید ، عشرت عالم فروخت

با خبران غمت بی خبر از عالمند


در شکن طرّه ات بسته دل عالمی است

و آن همه دلبستگان ، عقده گشای همند


کرمانی

خوشه چین

می نویسم عشق وبی تردید می خوانم جنون

هرکسی دیوانه تر السابقون السابقون

می نویسم عشق وبی تردید می خوانم حسین

عاقلان دانند، لکن اکثرا لایعقلون

این سرشت ماست ازخاکیم،خاک کربلا

سرنوشت ماست پس،انا الیه الراجعون

خوشه چین

حسین جان..

پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر

چون شیشه عطری که درش گم شده باشد


خوشه چین

السلام علیک یا جواد الائمه


نور چشم رضایی آقا جان

من خودم را گدات می دانم

"یا جوادالائمه ادرکنی"

پای باب الجواد می خوانم

خوشه چین

شمس الشموس وصف کمی در رثای توست

وقتی تمام عرصه گیتی گدای توست


آقا به خشت خشت حریمت قسم که دل

طرزی عجیب تنگ برای سرای توست

خوشه چین
با زمین خوردنت امروز زمین خورد زمین
آسمان خورد زمین عرش برین خورد زمین

وسط کوچه همینکه بدنت لرزه گرفت
ناگهان بال و پر روح الامین خورد زمین

این چه زهری است که داری به خودت می پیچی
گاه پشت کمرت گاه جبین خورد زمین
خوشه چین

لمؤلفه:
(البته به قول کتاب های قدیمی , یعنی این شعر از نویسنده این سطور است که خود عنایت آن مولا بوده است )

من آهوانه به بندم مرا ضمانت کن
گرفته دل به هوایت مرا ضیافت کن

به هیچ باب ندارمم ره دخول و خروج
کجا روم ؟ چه کنم چاره ؟ تو هدایت کن


خوشه چین