کشکولک من

یک نکته از هزاران: نکته نکته هایی از این طرف و آن طرف

یک نکته از هزاران: نکته نکته هایی از این طرف و آن طرف

کشکولک من

هر اولی را پایانی است
مهم این است که چگونه آغازت را به پایان برسانی
اگر با هوالاول و الاخر ،در ظاهر و باطنت همراه باشی
امید عاقبت به خیری در تو میباشد
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
بحق محمد و آله الطاهرین

این یک کُشَیکَل میباشد (یعنی مُصغَّر کشکول یا تو بگو همان کشکولک)
یکی از سنت های علمای گذشته ما نوشتن کشکول بوده است
که شاید معروفترین آن ها کشکول جناب شیخ بهایی علیه الرحمه است
در کشکول بیشتر سخنان و نکات زیبایی که از این طرف و آن طرف به دست می آمده نوشته می شده است
و کمتر در آن ها نوشته های خود صاحب کشکول وجود دارد
در این کشکولک هم سعی بر آن است که نوشته های بنده حتی الامکان وجود نداشته باشد
و نوشته های خود را در وبلاگی دیگر بارگذاری خواهم کرد

طاقت دوری از تو من ندارم

از آن زمان که تو را شناختم همه اش در فکر تو بودم

دیگر شبی نشد که بی یاد تو به صبح برسد و روزی نشد که بی یاد تو بگذرد

گل من ! آرزوی من! همه چیز من!

به خوبی میدانم که این دنیای فانی به پایان میرسد و آنچه باقی خواهد ماند عشق میان من و توست.

ای کاش ، ... ای کاش می توانستم فریاد بزنم ،گریه کنم ،بسوزم ، از شدت عشق تو گلویم را بغض سوزناکی در برگرفته و هر لحظه آماده است که برای تو و بخاطر تو شکافته شود.

چشمانم آماده است که سیل اشک خود را در سبزه زار مژه هایم جاری کند و صدایم آماده است که هر لحظه فریاد کند و به همه عالمیان بگوید که تو را دوست دارد.

زندگی من همه و همه به خاطر عشق به توست

وجود من سراپا مالامال از یاد و ذکر توست .

اما چرا ؟! چرا من اینقدر تو را دوست دارم ، چرا شراب عشق تو شبهای مرا به مستی با تو تبدیل می کند؟ چرا از بس برایت اشک ریختم چشمانم سیل خون در خود می پرورد؟

اکنون برایت میگویم:

یادت می آید آن زمان که مرا آفریدی فرشتگانت گفتند چرا او را خلق کردی ؟ و تو جواب دادی من چیزی از او می دانم که شما نمی دانید. یادت می آید به همه پیام آوران رسالت خود گفتی که به من از طرف تو پیام دوستی و محبت را دهند. یادت می آید به داوود خود گفتی برو به بندگان من بگو که آن ها را بسیار دوست دارم.

آن زمان که این همه به من نعمت دادی آن زمان که این همه مرا عزیز کردی آن زمان که در نامه عاشقانه خودت به من گفتی : "إنّی قَریبٌ" . آن زمان که در بلند آسمان زیبایی ملکوت ندای شیوا و شیرینت " اجیب دعوة الداع اذا دعان " دادی؟ آن زمان که به من گفتی بنده من دیگر از بس گناه کردی من از تو خجالت می کشم. یادت می آید آن زمان که به من گفتی بنده من نامه هعاشقانه مرا بخوان و به دعوت من لبیک بگو قبل از آن که روزی بیاید که دیگر یاوری نداری؟

همه این ها قلب مرا همچون تیری از کمان گسیخته نشانه رفت و دلم را شکست . دیگر خود را باختم در آن هنگام فریاد زدم : عزیز من به پاکی و عزت و جلالت سوگند که دیگر آمدم . دیگر دست از نافرمانی تو بازداشتم  . خم ابروی تو مرا دیوانه خود کرد و نگاه عاشقانه ات همچو تیری در قلبم فرو رفت .

پس بگذار بگریم بگذار برایت بگویم که چه کردم :

دیگر بغضم شکافته شد ، اشکم از شوق تو به مانند مرواریدهای درخشان برق زد . گودی چشمانم لحظه به لحظه بیشتر شده ، گیسوان تو مرا به مستی کشانده ، آن هم چگونه مستی ای؟

مستی ای که شدت آن از مستی پس از خوردن هزاران جام نیز بیشتر بود.

حال خود جوابم را بده ، با این حال چگونه می توانم تو را به خاطر بهشت بپرستم ، چگونه می توانم تو را به خاطر ترس از جهنم آتشی که از گناهانم مهیا می شود تو را عبادت کنم؟

ببین برایت چه کردم!!

چه غصه ها که نخورده ام !!

حالا می خواهم یک آرزویی از تو بخواهم و آن این است که :

تو را به مهدی ات قسم ، تو را به فاطمه ات قسم ، تو را به همه عاشقانت قسم که این حال را از من نگیر و...

***

نامه ای از جوانی 18 ساله به خداوند به نام علیرضا سلطانی

مطلب مرتبط: او که عاشق خدا بود.....


خوشه چین

نظرات  (۷)

هیییییییییی....
۲۲ تیر ۹۵ ، ۰۵:۴۳ غـــربت غـــــــــــــم
و من با دلــی شکستـه و بغضـی در گلـو و اشکـی در دیده اینگـــونه دعــا می کـــنم

بـــــــــارالهــــا 

بحـــــــــــق محمــــد و آل محمــــــــــد (ص) هرگـــــــز خودت را از مـــــــــــن نگیــــر
 for U +    :)
۲۱ تیر ۹۵ ، ۰۹:۳۵ فاطمه سین
http://bayanmanavi.ir/post/3069

۱۸سال کافیه برای کامل شدن ...
این ماییم که خیلی لفتش میدیم....
۲۰ تیر ۹۵ ، ۱۳:۱۷ سربازکوچولو ...

خیلی زیبا بودواقعا.

خوش بحالشون که به همچین حالی رسیده بودن...

روحشون شاد.

۱۹ تیر ۹۵ ، ۱۳:۵۶ سوره کوثر
سلام. 
واقعا اگر جمله آخرش نبود، کار، ناتموم مونده بود ...
پاسخ:
سلام علیکم
این که متن کامل باشه یا نباشه مهم نیست
این که این جملات یک جوان ۱۸ساله است که واقعا با شخصیتش تطبیق داشت و عاشقانه به لقای حق لبیک گفت و کارش پایان یافت مهمه
خدایش رحمت نماید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">