در فلسفه سخن از "بود" و "نبود" است
در فلسفه سخن از احکام "وجود و هستی" است و همچنین سخن از احکام "عدم و نیستی"
ولی در عرفان سخن از وجود مطلق و اصیل و حقیقی نمودها و تجلیات و آیات و آئینه های آن وجود حقیقی است.
و در قرآن نیز سخن از "الله" و "آیات الله" و "کلمات الله" است.
وقتی سخن از "الله" و "آیات الله" و "بود" و "نمود" و "وجود" و "تجلیات" آن است لازمه آن مشاهده است و نه سخن...
و آن کس که جهان هستی را به عنوان آیات الهی بنگرد و تجلی آن ذات اقدس ببیند در این عالم نه این که زیبایی می بیند بلکه غیر از زیبایی نمی بیند و سخن از "ما رأیت الّا جمیلاً" سر می دهد زیرا خداوند زیباست و فعل و تجلی او نیز زیبا خواهد بود
......
ولی در عرفان سخن از وجود مطلق و اصیل و حقیقی نمودها و تجلیات و آیات و آئینه های آن وجود حقیقی است.
و در قرآن نیز سخن از "الله" و "آیات الله" و "کلمات الله" است.
وقتی سخن از "الله" و "آیات الله" و "بود" و "نمود" و "وجود" و "تجلیات" آن است لازمه آن مشاهده است و نه سخن...
و آن کس که جهان هستی را به عنوان آیات الهی بنگرد و تجلی آن ذات اقدس ببیند در این عالم نه این که زیبایی می بیند بلکه غیر از زیبایی نمی بیند و سخن از "ما رأیت الّا جمیلاً" سر می دهد زیرا خداوند زیباست و فعل و تجلی او نیز زیبا خواهد بود
......