کشکولک من

یک نکته از هزاران: نکته نکته هایی از این طرف و آن طرف

یک نکته از هزاران: نکته نکته هایی از این طرف و آن طرف

کشکولک من

هر اولی را پایانی است
مهم این است که چگونه آغازت را به پایان برسانی
اگر با هوالاول و الاخر ،در ظاهر و باطنت همراه باشی
امید عاقبت به خیری در تو میباشد
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
بحق محمد و آله الطاهرین

این یک کُشَیکَل میباشد (یعنی مُصغَّر کشکول یا تو بگو همان کشکولک)
یکی از سنت های علمای گذشته ما نوشتن کشکول بوده است
که شاید معروفترین آن ها کشکول جناب شیخ بهایی علیه الرحمه است
در کشکول بیشتر سخنان و نکات زیبایی که از این طرف و آن طرف به دست می آمده نوشته می شده است
و کمتر در آن ها نوشته های خود صاحب کشکول وجود دارد
در این کشکولک هم سعی بر آن است که نوشته های بنده حتی الامکان وجود نداشته باشد
و نوشته های خود را در وبلاگی دیگر بارگذاری خواهم کرد

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام رضا» ثبت شده است

🔻ما اسیر تخیل هستیم. فکر می‌کنیم که رفتیم مشهد یک نفر آنجا نشسته است به ما اخم کرده که چرا گناه می‌کنی؟ حالا ما مریض بشویم، برویم پهلوی پزشک مگر پزشک به ما اخم می‌کند؟!


🔸غصه هم می‌خورد. امام هم همین است. غصه هم می‌خورد که چرا با خودت همچین کردی؟ خودت را با گناه مسموم کردی؟ گناه هم خودش یک نوع سم است. چرا همچین کردی؟ فقط راهش این است که انسان التماس کند با امام آن ارتباط ایجاد بشود. کار درست شود.
🔹ولی نهایت رآفت و مهربانی آنجا نشسته 

بارها در مشاهد مشرفه ملاحظه می‌کردم می‌دیدم غیر از مهربانی و دلسوزی چیزی نبود. برای همه، بدترین آدم‌ها که شاید ما تحمل نکنیم. آنجا حضرت تحمل می‌کنند. مهربانی می‌کنند. غصه می‌خورند. فقط یک قدم ما برویم. خصوصاً‌ امام رضا علیه السلام...
‌ ‌
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
🔺کانال رسمی نشر آثار حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری:
👉 @nasery_ir
‌ ‌

خوشه چین

حضرت رضا (علیه السلام) از تبار بهشت رضوان است

به گونه‌ای که رضایت انسانها از یکدیگر،

و نیز رضایت عبد از مولایش،

و رضایت مولا از عبدش و نیز رسیدن به مقام رضا ؛

تنها در گروه برکت مقام بلند و نام راضی حضرت رضا(علیه السلام) است.


آیت الله جوادی آملی
[فلسفه الهی از منظر امام‏رضا (ع) -  صفحه 13]

خوشه چین

دو روز پیش دم ورودی رواق مطهر حضرت امام رضا علیه السلام (از طرف کفشداری 11) ایستاده بودم

و غرق تماشای صحنه هایی زیبا از مهمان های امام رئوف بودم

یکی از چیزهایی که توجه ام را جلب کرد گفتگوی دو جمله ای بین یک پدر با پسر نوجوانش بود

پدر که از رواق مطهر خارج شده بود و نزدیک کفش داری منتظر پسرش بود با دیدن پسرش به او گفت:

- دیگه سیر شدی؟

و پسر در جواب پدر گفت:

مگه اینجا سیر شدنیه!


ای کاش می شد که...

خوشه چین